دایر

/dAyer/

مترادف دایر: آباد، آبادانی، برپا، معمور، رایج، متداول، معمول، چرخنده، گردنده

متضاد دایر: بایر

برابر پارسی: پایدار، پا برجا، آباد، برپا

لغت نامه دهخدا

دایر. [ ی ِ ] ( ع ص ) دائر. گردان. گردنده. گردگرد. گردگردان.
- عدد دایر ؛ عدد پنج است و از آنرو آنرا دایر گویند که هر چند او را در اعداد ضرب کنند همان پنج بصورت اصلی خود باز آید 5 در 5 به 25؛5 در 25 = 125؛ 5 در 125 = 625.
|| دایر از فلک کدام بود؟ چون دانی که از روز چند ساعت گذشت و آنگاه اگر مستولیت به پانزده زنی وگر کهری هندوان به شش وگر معوج است به اجزاء ساعات روز آفتاب که نیم شش یک قوس النهار اوست آنچ ازین همه گرد آید دایر خوانند، ای آنچ گشت و برآمد از ازمان معدل النهار از برآمدن آفتاب تا بدان وقت. ( التفهیم بیرونی ص 205 ). دایر در فن اصطرلاب عبارتست از بخشی از قوس النهار که میان موضع کوکب ( یعنی طرف خطی که از مرکز عالم بمراکز کوکب میگذرد ) و افق مشرق یا از قوس اللیل میان مرکز کوکب و افق مغرب باشد. اما باصطلاح زیجها قوسی است از مدار یومی میان طرف خط نامبرده و تقاطع اعلای مدار بانصف النهار بر توالی حرکت معتدل النهار و آنرا دایر ماضی گویند یا بر خلاف توالی و آنرا دایر مستقبل خوانند. ( حاشیه التفهیم ص 205 ). || رایج. متداول. معمول. برقرار. || چرخنده. روبراه. دارای گردش. جاری. موجود. مقابل از کار افتاده و ناچیزو غیر موجود: فلان کارخانه دایرست. مدرسه فلان دایرست. مهمانخانه دایرست. || متعلق. وابسته. منوط. بازبسته : امر دایرست بین رفتن و نرفتن ؛ بدین دوباز بسته است. || آباد. آبادان. معمور. مقابل لم یزرع : دایر بودن ؛ مقابل بایر بودن. آباد و معمور بودن.

فرهنگ فارسی

دایر، گردنده، دورزننده، آباد، برقرار، ضدبائر
( اسم صفت ) ۱ - گردنده دور افتاده . ۲ - آباد معمور مقابل بایر . ۳ - رایج متداول معمول . ۴ - گردان چرخنده ( کارش دایر شد ) ( مدرسه دایر است ) . ۵ - متعلق و وابسته .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . دائر ] (ص . اِفا. )۱ - گردنده . ۲ - آباد، معمور. ۳ - رایج ، متداول . ۴ - گردان ، چرخنده . ۵ - متعلق ، وابسته .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ بائر] در حال فعالیت، برقرار.
۲. [قدیمی] گردنده، دورزننده.

جدول کلمات

اباد

مترادف ها

operational (صفت)
قابل استفاده، دایر، موثر، وابسته به عمل

active (صفت)
کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر به خدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

functioning (صفت)
دایر

live (صفت)
دایر، موثر، زنده، سرزنده

operative (صفت)
قابل استفاده، دایر، موثر

operable (صفت)
دایر، قابل علاج و درمان، عمل کردنی، عمل پذیر

فارسی به عربی

بشکل مباشر , شغال , نشیط

پیشنهاد کاربران

دقیقا یکی از شگردهای جعل نویسی همین است که هر واژه ای را بی هیچ سندی �ترکی� معرفی کنند. اجازه بدهید مرحله به مرحله بررسی کنم و با منابع معتبر نشان بدهم چرا این ادعا درست نیست:
- - -
۱. واژه ی �دایر� در فارسی
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 در فارسی میانه ( پهلوی ) و فارسی دری، واژه ی �دایر� وجود داشته و به معنای �گرد، مدور، چرخنده� بوده است.
🔹 لغت نامه دهخدا: �دایر = گردش کننده، در حال چرخش، برپا، برقرار�.
🔹 برهان قاطع: �دایر به معنی گرداننده، موجود، برقرار، مستقر�.
🔹 معین: �دایر یعنی برپا، موجود، جاری، برقرار�.
📌 یعنی �دایر� یک واژه ی فارسی است و از همان ریشه ی �دَو / دُر / دَوَر� ( = چرخیدن، گردیدن ) می آید. این ریشه در همه ی زبان های ایرانی باستان وجود داشته:
اوستایی: dvara - = چرخیدن، درگردش بودن
فارسی باستان: dauvar - = گِرد
سانسکریت ( خویشاوند هندوایرانی ) : dv�ra = گردش
- - -
۲. نسبت دادن به ترکی
ادعا شده که �دایر� از ترکی و هم خانواده ی �دایاق، دایانیق� است.
🔹 اما در زبان های ترکی ریشه ی �daya - � ( تکیه دادن، استوار بودن ) وجود دارد.
مثلاً در ترکی استانبولی:
dayanmak = تکیه دادن، ایستادگی کردن
dayanak = تکیه گاه
dayanıklı = محکم، مقاوم
🔹 این واژه ها از ریشه ی ترکی daya - می آیند که به معنای �فشار دادن، تکیه دادن� است. ( رجوع: Nişanyan S�zl�k و Clauson, An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish ) .
📌 این ریشه ی ترکی هیچ پیوندی با �دایر� فارسی ( = گرد، برقرار ) ندارد. فقط چون هر دو در فارسی به صورت مشابه شنیده می شوند، بعضی ها خیال کرده اند یکی هستند.
- - -
۳. تفاوت معنایی و ریشه ای
�دایر� فارسی ← از ریشه ی هندواروپایی *dheu̯ - / *dheu̯r - ( = چرخیدن، گردیدن ) .
�daya - � ترکی ← یک ریشه ی بومی آلتایی به معنای فشار دادن و تکیه گاه.
📌 یعنی هم از نظر تاریخی، هم زبان شناسی، این دو واژه ربطی به هم ندارند. صرفاً شباهت ظاهری است.
- - -
۴. جمع بندی
✅ �دایر� واژه ای فارسی تبار است و از ریشه ی بسیار کهنی در زبان های ایرانی و هندوایرانی می آید.
✅ �daya - � یک ریشه ی ترکی است که معنایش �تکیه دادن� است و هیچ ارتباط ریشه شناسانه ای با �دایر� ندارد.
✅ منابع معتبر:
لغت نامه دهخدا ( مدخل: دایر )
برهان قاطع
فرهنگ معین
Clauson, Sir Gerard. An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish
Nişanyan S�zl�k ( dayanmak )
- - -

اصلا دایر به دایره ربطی نداره وعربی نیست این دایر کلمه ای ترکی همخانواده با دایاق، دایانیقلی به معنای محکم ، برقرار و پابرجا هست
گردان
🇮🇷 همتای پارسی: گَردان 🇮🇷
باز
اباد
پاد و ناساز دایر، بایر است
دایِر = برپا ، پایدار ، برقرار
مترادف در زبان لربختیاری:
وُرپا
در حال فعالیت، برقرار
سابقه کشت و زرع دارد و اکنون است.
دایر نشده یعنی ایجاد نشده
تشکیل شدن
دایر :[اصطلاح ملک و مسکن] اراضی دایر زمین هایی است که آن را احیا و آباد کرده اند و در حال حاضر دایر و مورد بهره برداری مالک است. زمین های دایر مشمول قانون زمین شهری مصوب ۲۲/۶/۱۳۶۶صرفاً اراضی کشاورزی یا آیش اعم از محصور یا غیرمحصور می باشد. ( ماده ۵ )
دایر:زمینی است که تحت کشت یا بنیاد و مانند آنها باشد . [اصطلاح حقوق]
باز بودن
تعطیل نبودن
دایّر یعنی کسی که هیکلی و چاق. کسی که اندام درشتی دارد
این واژه ایرانی است و با دایره و اداره نیز همخانواده است و در زبان اوستایی می توان ریشه ان را یافت
تشکیل
ایجاد
دایر یعنی باز بودن تعطیل نبودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)