دای مرگ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
در این باره بیشتر کاویدم جایگاه ان بنزدیکی همدان در دشت بهار است
یک منزلی .
آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان مرغزار فروشد و مادر بهرام مرغ را پی فرزند کاوید و بیاد او دای مرج / دای مرغ/ دای مرگ خوانند روستای بهرام آباد و کوشک یادگار ان زمانست
... [مشاهده متن کامل]
گذرگاه همدان زی اسپهان و کاشان و همچنین همدان زی دینور ( کرماشان ) به دای مرج /دایه مرج بود
به دای مرج. جنگ میان مسعود سلجوقی و المسترشد باﷲ عباسی و مسترشد گرفتار لشکریان مسعود گشته و بمراغه افتاده و در این شهر کشته شد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 453 ) .
به دای مرج جنگ میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله عباسی و طغرل سلجوقی 583 هَ. ق. بود ( اخبارالدولة السلجوقیة )
یک منزلی .
آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان مرغزار فروشد و مادر بهرام مرغ را پی فرزند کاوید و بیاد او دای مرج / دای مرغ/ دای مرگ خوانند روستای بهرام آباد و کوشک یادگار ان زمانست
... [مشاهده متن کامل]
گذرگاه همدان زی اسپهان و کاشان و همچنین همدان زی دینور ( کرماشان ) به دای مرج /دایه مرج بود
به دای مرج. جنگ میان مسعود سلجوقی و المسترشد باﷲ عباسی و مسترشد گرفتار لشکریان مسعود گشته و بمراغه افتاده و در این شهر کشته شد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 453 ) .
به دای مرج جنگ میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله عباسی و طغرل سلجوقی 583 هَ. ق. بود ( اخبارالدولة السلجوقیة )
مرج دای/ مرگ دای/ دای مرج/ مرغ دای/ دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید
به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
... [مشاهده متن کامل]
دینوری گوید
بهرام پس از بیست و سه سال پادشاهی روزی به شکار گاه شد گله گوران پدید آمد. پس بسوی آن گله اسب راند. و بدنبال نخجیران به تالاب راند و در آن جا فرو شد . و چون مادرش ازین پیشامد آگاه شد فرمان داد تا همه جای آن تالاب برای یافتن او کاوش کنند. چنین شد که تپه هایی از شن و ریگ برآوردند و بهرام نیافتند به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
... [مشاهده متن کامل]
دینوری گوید
بهرام پس از بیست و سه سال پادشاهی روزی به شکار گاه شد گله گوران پدید آمد. پس بسوی آن گله اسب راند. و بدنبال نخجیران به تالاب راند و در آن جا فرو شد . و چون مادرش ازین پیشامد آگاه شد فرمان داد تا همه جای آن تالاب برای یافتن او کاوش کنند. چنین شد که تپه هایی از شن و ریگ برآوردند و بهرام نیافتند به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست