داویدن

فرهنگ عمید

۱. داو خواستن.
۲. ادعا کردن، دعوی کردن.

پیشنهاد کاربران

[بازتعریف] انجام کاری را به نتیجه چیزی مشروط کردن؛ شرط بندی کردن:
* خوردن یک لیتر بستنی را به باختن استقلال داوید. [= شرط بست درصورت باختن استقلال یک لیتر بستنی بخورد]
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/داویدن
داویدن. ادعا کردن.
ریشه داو، امروزه در واژه هایی مانند داوطلب هنوز بکار می رود.
داوِش : ادعاء
داوی : ادعاء
داومند : ادعاء دار
داویدن : ادعاء کردن
داوِش : داعیه
داوی : داعیه
...
[مشاهده متن کامل]

داویدن : دعوی کردن
داویده : مدّعا
داومند : مدعی
داویدن : مدعی شدن
( منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی )

بپرس