داویدن
فرهنگ عمید
۲. ادعا کردن، دعوی کردن.
پیشنهاد کاربران
[بازتعریف] انجام کاری را به نتیجه چیزی مشروط کردن؛ شرط بندی کردن:
* خوردن یک لیتر بستنی را به باختن استقلال داوید. [= شرط بست درصورت باختن استقلال یک لیتر بستنی بخورد]
* خوردن یک لیتر بستنی را به باختن استقلال داوید. [= شرط بست درصورت باختن استقلال یک لیتر بستنی بخورد]
داویدن. ادعا کردن.
ریشه داو، امروزه در واژه هایی مانند داوطلب هنوز بکار می رود.
داوِش : ادعاء
داوی : ادعاء
داومند : ادعاء دار
داویدن : ادعاء کردن
داوِش : داعیه
داوی : داعیه
... [مشاهده متن کامل]
داویدن : دعوی کردن
داویده : مدّعا
داومند : مدعی
داویدن : مدعی شدن
( منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی )
ریشه داو، امروزه در واژه هایی مانند داوطلب هنوز بکار می رود.
داوِش : ادعاء
داوی : ادعاء
داومند : ادعاء دار
داویدن : ادعاء کردن
داوِش : داعیه
داوی : داعیه
... [مشاهده متن کامل]
داویدن : دعوی کردن
داویده : مدّعا
داومند : مدعی
داویدن : مدعی شدن
( منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی )