داوری مازندرانی
لغت نامه دهخدا
روزگار و هرچه در وی هست بس ناپایدارست
ای شب هجران تو پنداری برون از روزگاری
آفتابا از درمیخانه مگذر کاین حریفان
یا بنوشندت که جامی یا ببوسندت که یاری.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید