بگاه جوانی و گندآوری
یکی بیهده ساختم داوری.
فردوسی.
نهفته نشد تیغ اسکندری چه سازی بما بر چنین داوری.
فردوسی.
به سر چاره ها سازی و داوری بری رنج تا گنج گردآوری.
اسدی.
وز این بیهده داوری ساختن زمانی برآسودی از تاختن.
نظامی.
|| چاره ساختن. تدبیر کردن : دو دستت ببندم برم نزد شاه
بگویم کزو من ندیدم گناه
بباشم به پیشش بخواهشگری
بسازم ز هر گونه ای داوری.
فردوسی.