داوری افکندن. [ وَ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) داوری انداختن. داوری بپا کردن. رجوع به داوری شود. || داوری بردن : بپیچی تو زان گرچه نیک اختری چو با کردگار افکند داوری.فردوسی.- داوری بفردا افکندن ؛ از حال به استقبال حوالت دادن : هم امروزاز پشت بارت بیفکن میفکن بفردا مر این داوری را.ناصرخسرو.