داو کردن

لغت نامه دهخدا

داو کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) داو یافتن. بمراد رسیدن. بمراد نقش نشستن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس