دانه بستن. [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) ( ... خوشه و در خوشه ) پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. ( آنندراج ). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن : فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار خوشه بندد دانه زنجیر در زندان ما.
صائب.
خوشه من دانه گر بندد دل پروانه است برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود.