دانشوری
/dAneSvari/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
فضل و دانش، فضیلت، دانشوری
پیشنهاد کاربران
دانشمندی و دانشوری باید راستین باشد نه در وغین برای نمونه دانشوری یا مانند؛
زنا.
لواط.
جلق.
شیطانی.
سر وزیر .
نیابتی.
همسری.
داروهای.
و اینهابا؛
پدر و مادر.
خواهر وبرادر.
... [مشاهده متن کامل]
دیگر اندام های خانواده.
و یا با ؛
کسانی دیگر که محرمها نمی باشند.
حلال حلال است وحرام حرام بر پایهء؛
وجدان.
قانون و
دین فرد وخانواده در هر کجا بوده باشند.
ویا با ؛
جانوران؛
استر .
الاغ.
اسب.
و . . . . .
پس بپا کدام دانش آیینی.
د
زنا.
لواط.
جلق.
شیطانی.
سر وزیر .
نیابتی.
همسری.
داروهای.
و اینهابا؛
پدر و مادر.
خواهر وبرادر.
... [مشاهده متن کامل]
دیگر اندام های خانواده.
و یا با ؛
کسانی دیگر که محرمها نمی باشند.
حلال حلال است وحرام حرام بر پایهء؛
وجدان.
قانون و
دین فرد وخانواده در هر کجا بوده باشند.
ویا با ؛
جانوران؛
استر .
الاغ.
اسب.
و . . . . .
پس بپا کدام دانش آیینی.
د
دکترا, Phd, doctorate