ای امیر شاهزاده خسرو دانش پژوه.
دقیقی.
چنین داد پاسخ که دانش پژوه همی سر برافرازد از هر گروه.
فردوسی.
ز دانش پژوهان تو داناتری هم از تاجداران تواناتری.
فردوسی.
چنین گفت موبد بپیش گروه به مزدک که ای مرد دانش پژوه.
فردوسی.
از ایران یکی مرد بیگانه ام نه دانش پژوهم نه فرزانه ام.
فردوسی.
سکندر بیامد دلی همچو کوه که اندیشد از مرگ دانش پژوه.
فردوسی.
ز خوبی چو کردار دانش پژوه ز خوشی چو گفتار شیرین زبان.
فرخی.
چنین گفت ملاح دانش پژوه کزینسان بدریا دگر هست کوه.
اسدی.
شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او نهاد از نخست.
اسدی.
چو پیش آمد آن بدنهان با گروه بر افراخت سر شاه دانش پژوه.
اسدی.
چو دیدش که دستور دانش پژوه دهد درس دانش بچندین گروه.
نظامی.
شه مملکت گیر دانش پژوه منوچهرفرو فریدون شکوه.
نظامی ( از آنندراج ).