دانست

/dAnest/

لغت نامه دهخدا

دانست. [ ن ِ ] ( مص مرخم ) مصدر مرخم از دانستن. علم. ذهن. اطلاع. آگاهی. نبال. نبالة. اذن.( منتهی الارب ). دانش و معرف. ( ناظم الاطباء ) : موسی علیه السلام در مناجات گفت بار خدایا آدم را بید قدرت بیافریدی و با وی چنین و چنین کردی شکر تو چگونه کرد؟ گفت : بدانست که [ انعام ] از منست و آن دانست از وی شکر من بود. ( کیمیای سعادت ). ذبر؛ دانست چیزی. جحود؛ انکار کردن حق کسی را با علم و دانست خود. هرف ؛ ستود بی دانست و خبر. فعله باذنی ؛ کرد آنرا بدانست من. ( منتهی الارب ). || عمد. علم : اصله علماً؛ قتل کرد او را به دانست. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مصدر مرخم از دانستن

فارسی به عربی

عرف

پیشنهاد کاربران

دانست ( دانش ) پنهان.
دانست نهان.
دانست ناآشکار.
دانست نانموده.
دانست ناشناخته.
دانست ناشناس.
دانست نایافته.
دانست نایافت .
دانست نادریافته.
دانست نادیده.
دانست در پرده:
علم غیب.
سلیم
دانست: آگاهی یافتن.
دانست:تفهیم
" نشست و برخاستهای دانستی ":مجالس و محافل علمی.
قبول داشت ، پذیرفت
در نظر گرفت