داناسر. [ س َ ] ( ص مرکب ) خردمند : وزان مرز داناسری را بجست که آن پهلوانی بخواند درست.فردوسی.نه جنگی سواری نه بخشنده ای نه داناسری یا درخشنده ای.فردوسی.