دانا گردیدن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) دانا شدن. عالم و خردمند گردیدن. دانشمند شدن. طَبْن. طَبانة. طبانیة. طبونة. ( منتهی الارب ): سرس ؛ دانا و هوشیار گردیدن سپس نادانی. ( منتهی الارب ).