دامیدن

لغت نامه دهخدا

دامیدن. [ دَ ] ( مص ) بر بالا رفتن. ( برهان ). بالای چیزی گشتن. صعود. زبر چیزی شدن. ( شرفنامه منیری ). || برابر چیزی شدن. ( برهان ) . || از بیخ و بن برکندن. ( برهان ). قلع. نسف. ( تاج المصادر بیهقی ). || تخم افشاندن. ( برهان ). حرث. افشاندن چنانکه دانه را. ( یادداشت مؤلف ). || فروریختن چنانکه اشک را. ( یادداشت مؤلف ). || بردن باد خاک را. ( برهان ). سفی. ( مجمل اللغة ). || بر باد دادن چنانکه خرمن را. بر باد کردن خرمن. ذرو. ذری.( تاج المصادر بیهقی ). ثور. ثوران. سورمق. ( ترکی ).
- دامیدن کان ؛ بر باد دادن خاک بطلب زر.
- دامیدن خرمن ؛ بر باد کردن آن برای جدا شدن دانه از کاه.
- بردامیدن ؛ ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ). التذریة؛ بردامیدن و حسب خویش ستودن و بالا دادن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. بالارفتن، بر بالا رفتن، بر زبر چیزی شدن.
۲. (مصدر متعدی ) بر باد دادن خرمن که کاه از دانه جدا شود، باد دان.
۳. دانه پاشیدن و تخم افشاندن.

پیشنهاد کاربران

بپرس