اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب
غافل نیند گرچه بدین دامگه درند.
ناصرخسرو.
وارهان زین دامگاه غم مراکآرزوی آشیان می آیدم.
خاقانی.
زالیست گرگ دل که ترا دنبه می نهدزین دامگاه گرگ فسونگر گذشتنی است.
خاقانی.
وگستاخ وار پیش دامگاه کودکان پرید. ( سندبادنامه چ استانبول ص 335 ).با قفس قالب ازین دامگاه
مرغ دلش رفته بآرامگاه.
نظامی.
چون شده ای بسته این دامگاه رخنه کنش تا بدر آیی براه.
نظامی.
یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی بکوی غمزدگان.
نظامی.
دلش چون شدی سیر از این دامگاه در آن خرگه آوردی آرامگاه.
نظامی.
هوای لطف تواز بهر صید مرغ دلان ز دامگاه رجا دانه گمان برداشت.
سیف اسفرنگ.
تا هست روی خرمش ، دامست زلف پرخمش دلها چو مرغ اندر غمش ، از دامگاه آویخته.
عطار.
ز حرص دانه درین دامگاه نزدیکست که همچو مور ترا بال و پر شود پیدا.
صائب.
هر مرغ دل که زلف تو میسازدش هلاک از دامگاه حادثه آزاد میکند.
خواجه آصفی.
حاش الصید؛ گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه آید. ( منتهی الارب ). احواش ؛ گرداگرد صیدبر آمدن تا بدامگاه آید. ( منتهی الارب ). || کنایه از دنیا نیز هست.- دامگاه خرد ؛ کنایه از دنیاست.
- دامگاه دیو ؛ کنایه از دنیا و عالم سفلی است. ( برهان ).
- دامگاه ستور ؛ دامگاه دیو. عالم سفلی. ( برهان ).
- دامگاه ستوران ؛ دامگاه دیو. ( آنندراج ). بمعنی دامگاه ستورست که جهان فانی و عالم سفلی باشد. ( برهان ).
- دامگاه غول ؛ دنیا. دامگه غول. دامگاه گرگ. دامگاه دیو. ( آنندراج ).