دامگاه

/dAmgAh/

لغت نامه دهخدا

دامگاه. ( اِ مرکب ) دامگه. جای دام. آنجاکه دام نهند یا نهاده بود. جای دام کشیدن. ( آنندراج ). آنجا که تله گذارند یا گذارده بودند :
اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب
غافل نیند گرچه بدین دامگه درند.
ناصرخسرو.
وارهان زین دامگاه غم مرا
کآرزوی آشیان می آیدم.
خاقانی.
زالیست گرگ دل که ترا دنبه می نهد
زین دامگاه گرگ فسونگر گذشتنی است.
خاقانی.
وگستاخ وار پیش دامگاه کودکان پرید. ( سندبادنامه چ استانبول ص 335 ).
با قفس قالب ازین دامگاه
مرغ دلش رفته بآرامگاه.
نظامی.
چون شده ای بسته این دامگاه
رخنه کنش تا بدر آیی براه.
نظامی.
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی بکوی غمزدگان.
نظامی.
دلش چون شدی سیر از این دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه.
نظامی.
هوای لطف تواز بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه گمان برداشت.
سیف اسفرنگ.
تا هست روی خرمش ، دامست زلف پرخمش
دلها چو مرغ اندر غمش ، از دامگاه آویخته.
عطار.
ز حرص دانه درین دامگاه نزدیکست
که همچو مور ترا بال و پر شود پیدا.
صائب.
هر مرغ دل که زلف تو میسازدش هلاک
از دامگاه حادثه آزاد میکند.
خواجه آصفی.
حاش الصید؛ گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه آید. ( منتهی الارب ). احواش ؛ گرداگرد صیدبر آمدن تا بدامگاه آید. ( منتهی الارب ). || کنایه از دنیا نیز هست.
- دامگاه خرد ؛ کنایه از دنیاست.
- دامگاه دیو ؛ کنایه از دنیا و عالم سفلی است. ( برهان ).
- دامگاه ستور ؛ دامگاه دیو. عالم سفلی. ( برهان ).
- دامگاه ستوران ؛ دامگاه دیو. ( آنندراج ). بمعنی دامگاه ستورست که جهان فانی و عالم سفلی باشد. ( برهان ).
- دامگاه غول ؛ دنیا. دامگه غول. دامگاه گرگ. دامگاه دیو. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام . یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی . یا دامگاه گرگ دنیا .

فرهنگ معین

(اِمر. ) جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند.

فرهنگ عمید

جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام: دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی: ۱۰۳۵ ).

مترادف ها

menagerie (اسم)
دامگاه، نمایشگاه جانوران، جایگاه دام ودد

stockyard (اسم)
دامگاه، محل فروش دام، محوطه دامداری

فارسی به عربی

حدیقة الحیوان

پیشنهاد کاربران

بپرس