دامن چیزی را گرفتن ؛ متشبث شدن. چنگ بدان درزدن.
- || مجازاً گرفتار کردن :
مرا هم بخت بد دامن گرفته ست
که این بدبختی اندر تن گرفته ست.
نظامی.
ترا هم خون من دامن بگیرد
که خون عاشقان هرگز نمیرد.
نظامی.
- || مجازاً گرفتار کردن :
مرا هم بخت بد دامن گرفته ست
که این بدبختی اندر تن گرفته ست.
نظامی.
ترا هم خون من دامن بگیرد
که خون عاشقان هرگز نمیرد.
نظامی.