دالت
لغت نامه دهخدا
دالة. [ دال ْل َ ] ( ع اِمص ) دالت. اسم است اِدلال را، ای ما تدل به علی حمیمک. قال فی الغریبین : هو شبه جراءة علیه. ( منتهی الارب ). رجوع به دالت شود. || ناز کردن. دَل . ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) ناز.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) جرئت، گستاخی.
۳. (اسم مصدر ) قرب و منزلت.
پیشنهاد کاربران
دالّت=از کلماتی است که با توجه به متن معانی گوناگون دارد.
از جمله معانی که در بالا ذکر نشده: نشانه، حرمت
از جمله معانی که در بالا ذکر نشده: نشانه، حرمت
دکتر مینوی:دالت:نازش؛و حقی که کسی بر گردن دیگری دارد.
به دالت خیانت منزل کرامت کم توان یافت: ( حاشیه ی کلیله و دمنه ) :از برکت خیانت انسان صاحب معجزه و کرامت نمی شود
به دالت خیانت منزل کرامت کم توان یافت: ( حاشیه ی کلیله و دمنه ) :از برکت خیانت انسان صاحب معجزه و کرامت نمی شود