دالان داری


معنی انگلیسی:
custodianship of a caravanserai, fees given on this account

لغت نامه دهخدا

دالانداری. ( حامص مرکب ) عمل دالاندار. شغل دالاندار. کار دالاندار. || ( اِمرکب ) مبلغی که به دالاندار دهند. پولی که محافظ دالان را دهند. اجرت دالاندار. || قسمی خراج.

فرهنگ معین

(اِمر. ) پولی که دالاندار به عنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا می گرفت .

فرهنگ عمید

۱. شغل و عمل دالان دار.
۲. (اسم ) [مجاز] پولی که دالان دار از کسانی که کالایی در کاروان سرا خریداری کنند به رسم انعام می گیرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس