دال بزه

لغت نامه دهخدا

دالبزه. [ ب ُ زَ / زِ ] ( اِ ) دالبژه. ( شعوری ). دالبوز. دالبوزه. دالپوز. دالیوز. دالیوزه. ( برهان ). دالبز. ( انجمن آرا ). دالبره. ( ناظم الاطباء ). داپرزه. ( جهانگیری ). دالوژه. ( شعوری ). کاسکنه. طیرغله. مرغی است کوچک و جهنده که عرب صعوه گویندش و بعضی گویند نوعی از وطواط است و بعربی وصع خوانند ( برهان ). وصع. دخل. ( از منتهی الارب ). ابن تمره. ( لغت نامه ). وصعة. ( زمخشری ). || فراشتروک را نیز گویند. ( از برهان ). پرستو. پرستوک. ( ناظم الاطباء ). خطاف. جنسی از فراشتروک. ( شرفنامه ). صاحب آنندراج آرد: دالبزه و دالبوز و دالبوزه هر سه نام یک مرغ است که باندک تفاوتی در برهان سه جا بیک عبارت مکرر کرده و آن نوعی از وطواط است و پرستوک ، و پرستوک اصح است. ( آنندراج ).

گویش مازنی

/daal baze/ پاره – چاک خورده

پیشنهاد کاربران

بپرس