لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مترادف ها
خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن
خرد کردن، داغان کردن، شکستن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
داغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] از هم پاشاندن، متفرق کردن. این واژه یک واژه ی ترکی است از مصدر "داغیلماخ یا داغیلماق "به معنی از هم پاشیده شدن یا داغیدماق به معنی زدن و از هم پاشیدن . یا بین مردم پخش کردن
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
برای نابود کردن و از بین بردن . مثلا وقتی دمکرات های آذربایجان به روستاها می رسیدند انبارهای اربابان و ملاکان را بین مردم پخش می کردند در ترکی به کار آنها داغیدماق گفته می شد . اربابلارین انبارین مردوما داغیدیردیلار . انبار های اربابان را بین مردم پخش می کردند .