داغ گازران

لغت نامه دهخدا

داغ گازران. [ غ ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. ( غیاث ). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. ( برهان ). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند و بشستن دهند تاغلط نشود. ( انجمن آرا ). نشانی که در کنار پارچه باشد و از شستن برطرف نشود. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از داغی است که به هیچ چیز نرود. ( برهان ). نشان ثابت و تغییرناپذیر. ( ناظم الاطباء ) :
بر دل من نشان غم مانده چو داغ گازران
تا تو ز نیل رنگ رز بر گل تر نشانگری.
خاقانی.
نماند رنگی چون داغ گازران بر تن
مگر مرا زخم رنگرز برون آورد.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

داغ گازر

پیشنهاد کاربران

بپرس