داغ کردن


معنی انگلیسی:
cauterize, sizzle, to make hot, to heat, to cauterize or brand, toast

لغت نامه دهخدا

داغ کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تسویم. ( دهار ). وسم. ( تاج المصادر ) ( دهار ). حسم. ( ترجمان القرآن ). کی . ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). سمة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). صماح. ( منتهی الارب ). تحویر. ( تاج المصادر ). آهن تفته برای نشان حیوان بر پوست نهادن. سوختن جزئی از پوست تن با آهنی تفته یا چیزی مانند آن و این در حیوان چون اسب و استر وشتر و گوسفند و غیره نشانی است گم نشدن او را. داغ کشیدن. داغ نهادن بر. داغ زدن. نشان کردن و بر بدن حیوان اثر سوختگی با آلت داغ پدید آوردن :
هرچه زینسو داغ کرد از سوی دیگر هدیه داد
شاعران را با لگام و زائران را با فسار.
فرخی.
ران خورشید را بدان آتش
داغ شاه جهان کنید امروز.
خاقانی.
نام خود داغ کرد بر رانش
داد سرهنگی بیابانش.
نظامی.
اگر برگ گلی بیند درین باغ
بنام شاه آفاقش کند داغ.
نظامی.
تطنیة؛ داغ کردن در پهلوی شتر. تکشیخ ؛ داغ کردن بر تهیگاه. تحجیر؛ داغ کردن گرداگرد چشم شتر به آهن مدور. لعط؛ داغ کردن بر پهنای گردن. الجام ؛ داغ کردن به داغ لجام. هقع؛ داغ کردن چیزی را. تسطیع؛ داغ کردن گردن شتر در درازی. ( منتهی الارب ). || به آهن تفته سوختن بشره علاجی را یا نشان کردن را. داغ نهادن بر. سوختن جزئی از پوست تن با آهن تفته یا چیزی مانند آن و آن نوعی مداوا و معالجه و دارو کردن است : کی . ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). اکتواء :
هرآن ریش کز مرهم آید براه
تو داغش کنی بیش گردد تباه.
اسدی.
و باشد که به داغ کردن حاجت آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اکتیاء؛ داغ کردن خود را. استکواء؛ داغ کردن خواستن. ( منتهی الارب ).
- به داغ کسی کردن کسی را ؛ داغی که نشان و نام کسی دارد بر اندام آنکه داغ خواهد شد نهادن. با نهادن آهن تفته نشان داربر اندام کسی وی را بنده آنکس که نام او بر داغ منقوش است کردن :
با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست
امشب به داغ او کن و فردا بما رسان.
خاقانی.
|| ریش کردن. نشاندار ساختن. از گونه طبیعی بگردانیدن : و سبب ریش روده یا خلطی تیزست یا شور یا دارویی تیز که بروده ها بگذرد و روده را برندد و یا بر سطح روده درآویزد و روده را بگزد و داغ کند پس بقوت دفع دافعه یا بقوت ثقل که بدو رسد از آن موضع جدا گردد و موضع مجروح شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || با آلت داغ سوختن اندام یا چشم کسی مجازات را : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بسیار گرم کردن ( بخاری را داغ کرد ) . ۲ - سوزاندن موضعی به وسیله آلتی فلزی که در آتش سرخ شده مخصوصا سوزاندن کفل چهار پایان داغ کرده از دیگران ممتاز باشند .

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - بسیار گرم کردن . ۲ - سوزاندن موضعی به وسیلة آلتی فلزی که در آتش سرخ شده .

واژه نامه بختیاریکا

چِزنیدِن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> داغ کردن
بسیار خشمگین شدن
مثال:
برادرم دیگه داشت داغ می کرد و مرتب صداش بلندتر می شد.

جدول کلمات

کی

مترادف ها

brand (فعل)
علامت گذاشتن، لکه دار کردن، داغ کردن، داغ زدن، خاطرنشان کردن

singe (فعل)
سوختن، داغ کردن، بطور سطحی سوختن، بو دادن

cauterize (فعل)
سوزاندن، داغ کردن، داغ زدن

فارسی به عربی

اکو , حرق سطحی , صنف

پیشنهاد کاربران

کَیّ
سوزاندن
منظور به کسی را دعوا کردن یا تنبیه کردن هم میشه
داغ یا نقش بالای چیزی ماندن ماننده نقش دندان بالای صورت
کی، تحویر
تحویر ، کی

بپرس