زآنکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست
ز آتشین آه من آهن داغ شد بر پای من.
خاقانی.
|| گرم شدن. بسیار گرم و سوزان شدن. ( از ناظم الاطباء ). سخت گرم شدن. و رجوع به مجموعه مترادفات ص 8 شود.- داغ شدن آب ؛ آهن یا طلا یا سنگ را تاب داده چند بار در آب انداختن و این قسم آب مقوی معده باشد. ( آنندراج ). رجوع به داغ گردیدن شود.
|| کنایه از عیب دار گردیدن. ( برهان ). عیب دار شدن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || شهرت یافتن. || کهنه و مستعمل بودن. ( برهان ). کنایه از کهنه شدن بود و از اینست که کهنه را داغینه گویند. ( انجمن آرا ). رجوع به داغینه شود. || در حسرت چیزی ماندن. || کنایه از آزرده شدن بشدت. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). بغایت آزرده شدن. ( برهان ) :
چو با عارضت دف مقابل شود
دل ماه داغ از جلاجل شود.
ظهوری ( از آنندراج ).