داغ ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) داغ کردن. نشانمند کردن. ( آنندراج ) : تا برگرفته ای ز رخ خود نقاب راچون لاله داغ ساخته ای آفتاب را.وحید.- داغ ساختن آب و روغن و جز آن ؛ گرم کردن و گداختن آن : کسی از عهده خصم ملایم برنمی آیدکه آتش داغ سازد آب را اما نمیسوزد.محسن تأثیر.و رجوع به داغ کردن شود. || ساختن آلت داغ.