داغ زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پدید آوردن اثر داغ. داغ کردن : زده خار بر هر گلی داغهانوائی و برگی نه در باغها.نظامی.نعل دگرگون زده اسپت بطعن بر رخ ابلیس زده داغ لعن.امیرخسرو.
brand (فعل)علامت گذاشتن، لکه دار کردن، داغ کردن، داغ زدن، خاطرنشان کردنcauterize (فعل)سوزاندن، داغ کردن، داغ زدن