- مادری داغ دیده ؛ فرزندمرده.
- دلی داغ دیده ؛ دردمند.
|| مصیبت رسیده. دردمند :
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.
صائب.
در چشم داغ دیده صائب درین بهارهر لاله ای بکاسه پرخون برابرست.
صائب.
رخسار تست لاله بی داغ این چمن این لاله های باغ همه داغ دیده اند.
صائب.