داش

/dAS/

معنی انگلیسی:
roughneck, rowdy, rough, rogue, loafer, slag

لغت نامه دهخدا

داش. ( اِ ) کوره ای که خشت و خم و کاسه و کوزه و امثال آن در آن بپزند. ( برهان ). کوره کوزه گران. کوره آجرپزی. کوره خشت پزی. هر جائی که در آن آتش بسیار افروزند خواه در آن خشت پزند خواه کاسه پزند خواه آهک پزند. ( غیاث ). چار. کوره سفال پزی. و غیره چون گچ و آهک و آجر. تنور خشت پخته. ( شرفنامه منیری ). کوره. کوره آجرپزی. ( لغت محلی گناباد ). تنور خشت پزی. فخار. ( دستوراللغة ) :
من چنین زارازان جماش درم
همچو آتش میان داش درم.
رودکی.
در فرهنگ اسدی چ اقبال دم کوزه گران نوشته شده است با شاهد فوق از رودکی و فرهنگ اوبهی نیز همین را آورده اما ظاهراً بجای ( دم کوزه گران ) کوره ٔآهنگران یا کوره کوزه گران بوده است و نیز محتمل است کلمه آتش در مصرع دوم آهن باشد؟:
داش گرمی بر سر آن کوی بود
چیده در وی آتشی بسیار دود...
آن جماعت جملگی جمع آمده
بهر خشت خویش چون شمع آمده...
چون ابوذر درمیان داش رفت
سری از اسرار حیدر فاش رفت.
عطار( مظهرالعجائب ).
زاهد خام خویش بین هرگز
نشود پخته گر نهی درداش.
عطار.
قضا را بود آنجا داش گرمی
که در وی خشت میکردند بریان.
عطار.
|| کوره حمام. ( لغت محلی گناباد ). گلخن : جامه ازخرقه مزبله بر هم پیراسته و موی و ناخن ناچیده در داش گرمابه بر خاکستر نشسته. ( تاریخ بیهق ). || در ناظم الاطباء بکلمه معنی خاکستردان و انبار خاکستر داده شده است که ظاهراً مستفاد از معنی اخیر کلمه است. || کوره نانوایی ( سنگک پزی ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || گلستان. ( برهان ). اما شاید در این معنی مصحف گلخن باشد.

داش. ( ترکی ، اِ ) در ترکی به معنی سنگ است. ( غیاث ) تاش. || نیز به معنی «هم » است چنانکه در یلداش به معنی همراه. ( از غیاث ). در ناظم الاطباء، معنی رفیق و همدم دارد؛ سبق داش ، همشاگرد و رفیق درس و هم مکتب. خواجه داش : هم خدمت. ( ناظم الاطباء ). || مخفف داداش... رجوع به داداش شود. || خطابی که گروهی از مردم عامه را کنند و آنان غالباً زفت اندام و نیرومندتن و برتری جوی و خودکامه و بذال و جوانمرد و زودگذر، کم تعقل و سریعالتصمیم باشند؛ داش مشتی. رجوع به داش مشتی شود. || نیز معنی بخشش وانعام و هدیه در ناظم الاطباء بکلمه داده شده است.

داش. ( اِخ ) گابریل. ملقب به کنتس ، نویسنده فرانسوی. متولد پاریس ( 1804-1872 م. ).

فرهنگ فارسی

آتشخانه، کوره، کوره کوزه گری، کوره آجرپزی
( اسم ) ۱ - برادر . ۲ - لوطی محله .
ملقب به کنتس نویسنده فرانسوی

فرهنگ معین

(اِ. ) کوره ، کورة کوزه گری یا آجرپزی .

فرهنگ عمید

۱. کوره ای که در آن خشت های خام یا ظرف های گلی را بر روی هم می چینند و حرارت می دهند تا پخته شود، کورۀ آجرپزی، کورۀ کوزه گری، آتش خانه: زاهد خام خویش بین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸ ).
۲. آتش گاه حمام، تون.
۱. برادر.
۲. در خطاب صمیمانه به مردان قبل از نام آنان می آید: داش علی.
۳. لوطی.

گویش مازنی

/daash/ برادر – داداش – مخفف داداش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داشداشداشداشداش
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داشداشداشداش
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
درباره واژه �داش� و ریشه ی آن خیلی مهم و در عین حال پیچیده است، چون برخی منابع سنتی و غیررسمی تلاش کرده اند با برداشت های نادرست و جعلی ریشه های ترکی برای واژگان فارسی ارائه دهند که علمی و مستند نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

من اینجا با منابع معتبر و زبان شناسی علمی به شما جواب می دهم و توضیح می دهم که چرا آن ادعاهای جعلی قابل قبول نیستند:
- - -
۱. واژه �داش� در فارسی و اوستا
در اوستا:
فرهنگ اوستایی، از جمله فرهنگ معروف �فرهنگ اوستایی پاشنگ� ( که شما اشاره کردید ) ، واژه ی [dāš] در اوستا به معنای �داشتن� و �برداشتن� آمده است. این کاملاً درست است.
اوستا، زبان مقدس زرتشتی است و بسیاری از ریشه های فارسی باستان و فارسی میانه از آن گرفته شده است.
بنابراین، �داش� در اوستا معنای مشخص و ثابت دارد و ربطی به واژه ترکی �سنگ� یا �کوره� ندارد.
در فارسی امروز:
واژه �داش� در فارسی، به صورت خاص به معنی �کوره آجرپزی� و �کوره نانوایی سنگک� هم استفاده می شود. این کاربرد بیشتر در لهجه های محلی و عامیانه رایج است.
- - -
۲. ادعای �داش = داداش کوتاه شده� و �داش = سنگ در ترکی� و کوره آجرپزی
این ادعا بیشتر در فضای غیررسمی و گاهی جهت اثبات ریشه ترکی در همه لغات فارسی مطرح شده، اما هیچ منبع معتبر زبان شناسی و فرهنگ های معتبر ترکی آن را تأیید نمی کنند.
در زبان ترکی، واژه ی �daş� ( تلفظ: داش ) به معنی �سنگ� است، این درست است.
اما این به معنای آن نیست که کاربردهای فارسی �داش� ریشه ترکی دارد. چون هر دو زبان، ترکی و فارسی، قرن ها در کنار هم زندگی کرده اند و واژگان ممکن است به طور هم زمان وجود داشته باشند ولی ریشه شناسی هر کلمه باید دقیق بررسی شود.
واژه ی �داش� به معنای برادر ( کوتاه شده ی �داداش� )
ریشه شناسی �داداش�:
واژه ی داداش شکل محاوره ای �برادر� است که از تکرار و ساده سازی واژه ی �دادَر� یا �دَر� ( در فارسی میانه و کهن به معنی برادر ) گرفته شده.
�دادر / دادَر� در فارسی میانه به معنای برادر بوده است.
📚 منبع:
MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary
Dehkhoda Dictionary، مدخل "دادَر"
- - -
۳. منابع معتبر برای بررسی ریشه واژه �داش�
فرهنگ دهخدا:
واژه �داش� در فرهنگ دهخدا به معنای �کوره آجرپزی� آمده است. اما درباره ریشه آن توضیح دقیقی نداد.
دهخدا مرجع اصلی واژگان فارسی است و بیشترین اعتبار را دارد.
فرهنگ لغت فارسی عمید:
�داش� به معنای کوره آمده است، ولی اشاره به ریشه ترکی نشده است.
فرهنگ اوستایی پاشنگ ( مورد اشاره شما ) :
[dāš] به معنای داشتن است که ریشه اوستایی و فارسی باستان دارد.
فرهنگ ترکی معتبر ( مثلاً فرهنگ ترکی استانبولی توسط رشتی یا فرهنگ های ترکی قدیمی ) :
�daş� یعنی سنگ است و ربط معنایی مستقیمی با کوره یا کوره سازی ندارد.
- - -
۴. جمع بندی و پاسخ به �جعلیات�
�داش� در فارسی به معنی کوره آجرپزی واقعی است و معنای �سنگ� در ترکی دارد. اما این دو معنی مجزا هستند و ریشه فارسی �داش� به واژه های اوستایی و فارسی باستان برمی گردد نه ترکی.
�داش� به معنی داشتن و برداشتن در اوستا به عنوان ریشه فارسی شناخته شده است.
ادعای اینکه �داش� در این معنی هم از زبان ترکی آمده، فاقد اعتبار است، چون:
در زبان ترکی اصلاً �داش� به معنی برادر وجود ندارد!
در زبان ترکی آذربایجانی، واژه ی �برادر� قَرَداش / قارداش / قَرِش است.
هیچ گاه �daş� در ترکی به معنای برادر نبوده است.
📚 منبع:
Azerbaijani - English Dictionary, A. Ahmadov
Redhouse Turkish Dictionary
بنابراین، قاطعیّت در نسبت دادن ریشه واژه �داش� در فارسی به ترکی فاقد پایه علمی و مستند است و بیشتر به جعل و تحریف تاریخی نزدیک است.
- - -
اگر دوست دارید، می توانم برای شما متن و ارجاع دقیق به چند منبع معتبر زبان شناسی و فرهنگ های لغت فارسی و اوستایی بیاورم تا مستند در اختیار داشته باشید.
- - -
نمونه منبع معتبر:
فرهنگ اوستایی پاشنگ ( Pāsang’s Avestan Dictionary )
فرهنگ لغت دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
A Comprehensive Persian - English Dictionary, by F. Steingass
T�rk Dil Kurumu S�zl�ğ� ( مرکز زبان ترکی ترکیه )
- - -
اگر بخواهید می توانم برای شما بخشی از این منابع را دقیق تر ترجمه و استخراج کنم.
- - -
خلاصه نهایی
�داش� در فارسی از ریشه های کهن فارسی ( اوستا و فارسی باستان ) است که به معنی �داشتن� و �کوره آجرپزی� شناخته شده است. ربط دادن آن به ترکی فقط از جهت تشابه واجی است ولی در زبان شناسی تاریخی این ادعا قبول شده نیست. کوتاه کردن �داداش� به �داش� نیز غیررسمی و فاقد مستند است.
- - -

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داشداشداشداش
داش واژه ای تورکی است در زبان پارسی در چند چم بکار می رود یکی کوتاه شده داداش مانند داش رضا دومی در چم کوره آجرپزی که از داش تورکی یعنی سنگ گرفته شده است
بنده ویدئو قرار می دهم ببینم استاد چی می گوید ویدئو ازاینستاگرام هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

منابع• https://www.instagram.com/reel/DIYvd64KLtf/?igsh=MXc3eTF3dXNpbjJleQ==
البته
داش. ( اِ ) کوره ای که خشت و خم و کاسه و کوزه و امثال آن در آن بپزند. ( برهان ) . کوره کوزه گران. کوره آجرپزی. کوره خشت پزی. هر جائی که در آن آتش بسیار افروزند خواه در آن خشت پزند خواه کاسه پزند خواه آهک پزند. ( غیاث ) . چار. کوره سفال پزی. و غیره چون گچ و آهک و آجر. تنور خشت پخته. ( شرفنامه منیری ) . کوره. کوره آجرپزی. ( لغت محلی گناباد ) . تنور خشت پزی. فخار. ( دستوراللغة ) :
...
[مشاهده متن کامل]

من چنین زارازان جماش درم
همچو آتش میان داش درم.
رودکی.
در فرهنگ اسدی چ اقبال دم کوزه گران نوشته شده است با شاهد فوق از رودکی و فرهنگ اوبهی نیز همین را آورده اما ظاهراً بجای ( دم کوزه گران ) کوره ٔآهنگران یا کوره کوزه گران بوده است و نیز محتمل است کلمه آتش در مصرع دوم آهن باشد؟:
داش گرمی بر سر آن کوی بود
چیده در وی آتشی بسیار دود. . .
آن جماعت جملگی جمع آمده
بهر خشت خویش چون شمع آمده. . .
چون ابوذر درمیان داش رفت
سری از اسرار حیدر فاش رفت.
عطار ( مظهرالعجائب ) .
زاهد خام خویش بین هرگز
نشود پخته گر نهی درداش.
عطار.
قضا را بود آنجا داش گرمی
که در وی خشت میکردند بریان.
عطار.
|| کوره حمام. ( لغت محلی گناباد ) . گلخن : جامه ازخرقه مزبله بر هم پیراسته و موی و ناخن ناچیده در داش گرمابه بر خاکستر نشسته. ( تاریخ بیهق ) . || در ناظم الاطباء بکلمه معنی خاکستردان و انبار خاکستر داده شده است که ظاهراً مستفاد از معنی اخیر کلمه است. || کوره نانوایی ( سنگک پزی ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . || گلستان. ( برهان ) . اما شاید در این معنی مصحف گلخن باشد.
داش. ( ترکی ، اِ ) در ترکی به معنی سنگ است. ( غیاث ) تاش. || نیز به معنی �هم � است چنانکه در یلداش به معنی همراه. ( از غیاث ) . در ناظم الاطباء، معنی رفیق و همدم دارد؛ سبق داش ، همشاگرد و رفیق درس و هم مکتب. خواجه داش : هم خدمت. ( ناظم الاطباء ) . || مخفف داداش. . . رجوع به داداش شود. || خطابی که گروهی از مردم عامه را کنند و آنان غالباً زفت اندام و نیرومندتن و برتری جوی و خودکامه و بذال و جوانمرد و زودگذر، کم تعقل و سریعالتصمیم باشند؛ داش مشتی. رجوع به داش مشتی شود. || نیز معنی بخشش وانعام و هدیه در ناظم الاطباء بکلمه داده شده است.
داش. ( اِخ ) گابریل. ملقب به کنتس ، نویسنده فرانسوی. متولد پاریس ( 1804 - 1872 م. ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

قوم ترک تورک یکی از قوم های با اصالت ایران و جهان هست.
واژه داش. ( ترکی ، اِ ) در ترکی به معنی سنگ است. ( غیاث ) تاش. || نیز به معنی �هم � است چنانکه در یلداش به معنی همراه. ( از غیاث ) . در ناظم الاطباء، معنی رفیق و همدم دارد؛ سبق داش ، همشاگرد و رفیق درس و هم مکتب. خواجه داش : هم خدمت. ( ناظم الاطباء ) . || مخفف داداش. . . رجوع به داداش شود. || خطابی که گروهی از مردم عامه را کنند و آنان غالباً زفت اندام و نیرومندتن و برتری جوی و خودکامه و بذال و جوانمرد و زودگذر، کم تعقل و سریعالتصمیم باشند؛ داش مشتی. رجوع به داش مشتی شود. || نیز معنی بخشش وانعام و هدیه در ناظم الاطباء بکلمه داده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

داش. ( اِخ ) گابریل. ملقب به کنتس ، نویسنده فرانسوی. متولد پاریس ( 1804 - 1872 م. ) .
منبع لغت نامه دهخدا

درباره واژه داش در لغت نامه دهخدا گفته ترکی هست پژوهش های لغت نامه دهخدا قدیمی هستند
داش. ( ترکی ، اِ ) در ترکی به معنی سنگ است. ( غیاث ) تاش. || نیز به معنی �هم � است چنانکه در یلداش به معنی همراه. ( از غیاث ) . در ناظم الاطباء، معنی رفیق و همدم دارد؛ سبق داش ، همشاگرد و رفیق درس و هم مکتب. خواجه داش : هم خدمت. ( ناظم الاطباء ) . || مخفف داداش. . . رجوع به داداش شود. || خطابی که گروهی از مردم عامه را کنند و آنان غالباً زفت اندام و نیرومندتن و برتری جوی و خودکامه و بذال و جوانمرد و زودگذر، کم تعقل و سریعالتصمیم باشند؛ داش مشتی. رجوع به داش مشتی شود. || نیز معنی بخشش وانعام و هدیه در ناظم الاطباء بکلمه داده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

داش. ( اِخ ) گابریل. ملقب به کنتس ، نویسنده فرانسوی. متولد پاریس ( 1804 - 1872 م. ) .
اشکالات و ایرادات لغت نامه دهخدا
لغت نامه مفصل ترین کتاب واژه در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده. دهخدا برای تألیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند. این لغت نامه، مهم ترین و اساسی ترین اثر دهخدا است و بیشتر شهرت دهخدا به خاطر همین اثر اوست.
اما این لغت نامه همچون لغت نامه های دیگر زبان های دنیا نیازمند به روز رسانی های ساختاری و مستمر است؛ چرا که هر دو سال یک بار فرهنگ نامه های مهم دنیا بازنویسی می شوند. نحوهٔ انجام این امر در مورد لغت نامه دهخدا از سوی کارشناسان و پژوهشگران زبان فارسی مورد بحث و نقد بسیار بوده. از جمله بارها از زبان مسئولان فرهنگستان زبان و ادب فارسی گله مندی هایی ابراز شده که مؤسسهٔ دهخدا را مورد خطاب خود قرار داده. به عنوان مثال:�معتبرترین و مهم ترین فرهنگی که تاکنون نوشته شده لغت نامه دهخداست. از زمانی که دهخدا و بعد از او علاقه مندان و شاگردان و دوستدارانش این کار عظیم را به پایان رساندند تاکنون چه تغییراتی در این فرهنگ داده شده؟ در واقع هیچ. همان لغت نامه دهخدا را اکنون هم تجدید چاپ می کنند، بدون کمترین تغییری. به جز یک ویرایش سطحی، به لحاظ محتوایی تغییرات چندانی با آن چیزی که به قلم دهخدا انجام شده به وجود نیامده… در حال حاضر لغت نامه دهخدا لغت نامه کاملی برای زبان فارسی محسوب نمی شود و این امر علل مختلفی دارد. مهم ترین مسئله این است که اکنون شیوه های نوین فرهنگی نویسی مطرح شده اند و اصلاً شیوهٔ فرهنگ نویسی عوض شده. امروزه فرهنگ نویسی شاخه ای از زبان شناسی است و فرهنگ های معتبر برمبنای دانش زبان شناسی، خصوصاً معنی شناسی، تألیف می شوند. یکی از اشکالات عمده ای که در کار لغت نامهٔ دهخداست این است که شیوهٔ واحدی در انتخاب مدخل ها، تعریف نگاری ها و شواهد وجود ندارد… ضعف شیوه نامه دارد، و اینکه بعد از دهخدا بسیاری از متون فارسی چاپ شده اند، خصوصاً رمان ها، خاطرات، داستان های کوتاه، و اصلاً زبان امروز ایران در مقایسه با زمانی که دهخدا فرهنگش را نوشت تغییر کرده است. بسیاری از واژه ها بعد از دهخدا در روزنامه ها، مجله ها، رمان ها و داستان ها رواج یافته که این واحدهای واژگانی در لغت نامه دهخدا وجود ندارد. خوب پس نیاز هست که یک فرهنگ جدیدی تألیف بشود و به خاطر اشکالات ساختاری ای که در لغت نامه دهخدا وجود دارد این لغت نامه نمی تواند مبنای �فرهنگ جامع زبان فارسی� قرار بگیرد؛ پس فرهنگستان به ناچار باید اساس استواری را برای فرهنگ جامع زبان فارسی بریزد و این اساس استوار در آینده روزآمد هم بشود. �
�مؤسسه لغت نامه دهخدا با شیوه های امروز فرهنگ نگاری به کل بیگانه است… لغت نامه دهخدا فاقد تیم زبان شناس است. � لازم است ذکر شود که نسخهٔ آنلاین این لغت نامه نیز چند سال پیش اصطلاحاً فیلتر شد و دسترسی مستقیم تعداد بیشمار کاربرانش به این سایت را با مشکل مواجه کرد. بعد از مدتی وبسایت آن به کل بسته شد و در موتورهای جستجوگر واژه یاب های دیگر ادغام شد.
منابع ها. https://web. archive. org/web/20170729073521/http://www. bashgah. net/fa/content/show/31343
https://www. cgie. org. ir/popup/fa/system/contentprint/1337
https://fararu. com/fa/news/53779/سایت - لغتنامه - دهخدا - فیلتر - شد
https://www. khabaronline. ir/news/275036/چرا - سایت - لغتنامه - دهخدا - فیلتر - شده - است

داشداش
✍️کلمه "داش" در زبان فارسی به عنوان یک واژه غیررسمی و محاوره ای شناخته می شود و به معنای "دوست" یا "رفیق" به کار می رود. این کلمه معمولاً در محاورات دوستانه و غیررسمی استفاده می شود و حس صمیمیت و نزدیکی را منتقل می کند. همچنین، "داش" می تواند به عنوان مخفف "داداش" نیز مورد استفاده قرار گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

👇معادل ها:
- **انگلیسی**: brother, friend
- **عربی**: أخ
- **ترکی**: erkek kardeş
👇 ویژگی ها؛
1. **استفاده غیررسمی**:
"داش" بیشتر در مکالمات غیررسمی و میان دوستان به کار می رود و در محیط های رسمی مناسب نیست.
2. **لحجه و گویش**:
این کلمه در برخی از گویش ها و لهجه های فارسی زبانان، به خصوص در فارسی محاوره ای تهران و برخی مناطق دیگر، کاربرد بیشتری دارد.
3. **رایج بودن**:
این واژه در بین نسل های جوان تر رایج تر است و ممکن است برای بزرگ ترها قدری غیررسمی و غیرمناسب به نظر برسد.
👇کاربردها؛
- **خطاب صمیمانه**:
از "داش" به عنوان یک خطاب صمیمانه به مردان قبل از نام آن ها استفاده می شود، مانند "داش علی".
- **دوستی و رفاقت**:
این واژه به طور کلی نشان دهنده دوستی و نزدیکی بین افراد است.
👇کلام آخر؛
کلمه "داش" یکی از واژه های محبوب در زبان محاوره ای فارسی است که حس صمیمیت و نزدیکی را منتقل می کند. این واژه به خصوص در میان جوانان رایج است و نشان دهنده ارتباطات دوستانه است.

داش تلفظی دیگر از دوش است وآن به معنای تپه ای از سنگهای نفوذ پذیر است که در ان علف ودرخت کمی می روید ولی خاصیت نگهداری اب دارد
دوشان تپه تهران
واژه داش یک واژه ایلامی است لینک ویدئو فرستادم پایین منبع
طی سال های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸ در دانشگاه شهرکرد پژوهشی توسط سورنا فیروزی بر روی نمونه های استخوانی و دندانی از هفت تپه، چغامیش، دزفول و شوش و گورهای باستانی از دوران ایلام میانه در هزارهٔ دوم پیش از میلاد یعنی چهار هزار سال پیش انجام گرفت. در این پژوهش، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردمان آریایی مورد جستجو و بررسی قرار گرفت. در هر سه نمونهٔ دزفول و در سه مورد از پنج مورد نمونه های ایلامیان هفت تپه و نیز در یک نمونه از سیلکی ها با دیرینگی ۶٬۰۰۰ سال، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردم آریایی مشاهده شد. قرابتی میان این نمونه ها با نمونه های اشکانی محوطهٔ ولیران دماوند و همچنین چند نمونه از ارگ بم نیز دیده شد.
...
[مشاهده متن کامل]

یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان
پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ‏ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ‏ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ‏ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ‏ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ .
ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . .
ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ .
ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ‏ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ‏ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ.
با سپاس از استاد سورنا فیروزی
✍🏻https://t. me/KarnameGozashtegan
هر کسی در این برنامه بخواهد به من و خانواده من توهین کنه بی ناموس و حرامزاده است و خود جد آباد هستند دوستان متاسفانه بعضی ها در این برنامه نه شخصیت دارند نه شعور بخاطر از این واژه ها استفاده کردم بخشید دوستان محترم

منابع• https://www.aparat.com/v/VJzOt
در زبان ترکی داش به معنای سنگ میباشد
داشدر زبان فارسی دری به معنای کوره یا فر هستش
واژه داش
معادل ابجد 305
تعداد حروف 3
تلفظ dāš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از ترکی، مخففِ داداش] [عامیانه]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی dAS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
داش همون داداش هست یا ادبیات لاتی و امروزی
در انگلیسی میشه Bro و البته میتونیم از واژگان زیر هم استفاده کنیم
G / Ace / Pal / Fam / Fella / Dude / Homeboy - girl / Homie / Mate / Mae
B / Brodi / Bruv / Uncle / My boy - guy / Star / Blud / Bud / Buddy / Chum
...
[مشاهده متن کامل]

Dawg / Damie / Fool / Habib / Mucker / Doobhead / Beau / Crew / Squad / Weeble

داش و تاش در ترکی به معنای سنگ
و هم چنین شریک و هم هست مثل یولداش دوست و همراه
بکتاش و دیلداش و. . .
داش/d�sh : کوره، خن.
مانند: به گمانم روی حالی ها باشیم، نزدیک داش های آجر پزی ها؟
کلیدر
محمود دولت آبادی
داش/dāš : کوره یا هر جایی که در آن آتش زیاد روشن کنند. آتشگاه حمام؛ تون؛ گلخن
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
نشر: سخن
ناصرالدین شاه: یک طرلان داش تولک بسیار خوبی هم. . . . .
تصور میکنم نام رنگی باشد به ترکی
آبراه با شیب تند در زبان ملکی گالی بشکرد
داش ( Dash ) : در زبان ترکی به معنی سنگ و همچنین به معنی هم
داداش:یعنی هم پدر، برادر
قارداش:یعنی هم شکم، برادر ( در ترکی استانبولی هم به خواهر و هم به برادر گفته میشه معادل sibling انگلیسی )
آرخاداش:یعنی هم پشت، دوست
یولداش:یعنی همراه، دوست
داش منشی ( dash منشی ) :منش داشی داشتن، خصلت و خلق و خوی لوطی داشتن
تنور، کوره، فِر.
( در زبان ترکی ) به معنی سنگ است.
در زبان ترکمنی به معنی سنگ است
در زبان لری بختیاری به سنگ
برد. کوچک. تاش. التاش. می گویند
سنگ صاف در زبان لری بختیاری
::برد تووش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)