داسگاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) داسکاله. داسگله. دهره ای بود کوچک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). دهره کوچک بود که تره و گیاه درودن را بکار آید : چون درآمد آن کدیور مرد زفت بیل هشت و داسگاله برگرفت.
رودکی.
ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بُر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
ابوالقاسم مهرانی.
رجوع به داسکاله و نیز رجوع به داستخاله شود.
فرهنگ فارسی
داستگاله، داس کوچک، علف بر، دستغاله داسکاله
فرهنگ عمید
داس کوچک، علف بر: چون درآمد آن کدیور مرد زفت / بیل هشت و داسگاله برگرفت (رودکی: ۵۳۴ ).
پیشنهاد کاربران
یا داسوله با گویش استان مرکزی شهرستان سربند بخش کزاز روستای قلعه چی پایین
یا داسوله به گویش روستاهای شهرستان سربند استان مرکزی از چمله قلعه چی پایین