داسکاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) به معنی داسغاله است. ( برهان ). داسی که بدان رز پیرایند. ( شرفنامه منیری ). جاخشوک. جاخسوک. داستخاله. داستکاله. داستگاله. داسخاله. اسغاله. داس که بدان گیاه برند. داس خرد و دهره باشد که بدان تره برند. ( اوبهی ). صاحب آنندراج گوید: معنی ترکیبی آن داس که کالنده یعنی درو کننده و برنده علف وتره است -انتهی. اما این توجیه اساسی ندارد و کالنده را چنین معنایی نیست : انما المرخی تیس علفوا التیس نخالة و اقطعوا الانیاب عنه کلها بالداسکاله. ( ظلیم بن حطیط الجهضمی الدبوسی ، از انساب سمعانی ذیل نسبت دبوسی ). || عصای سرکژ. ( شرفنامه منیری ).
فرهنگ معین
(لِ ) (اِمصغ . ) داس کوچک . داسخاله و داسغاله نیز گویند.