داستان گفتن


معنی انگلیسی:
narrate

لغت نامه دهخدا

داستان گفتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) امتثال. ( منتهی الارب ). مثل آوردن. حکمت گفتن. مثل زدن :
سزد گر بگویم یکی داستان
که باشد خردمند همداستان.
فردوسی.
یکی داستان گویم ار بشنوید
همان بر که کارید خود بدروید.
فردوسی.
در تو نگرفت از هزار یکی
گر چه صدگونه داستان گفتم.
عطار.
|| حکایت گفتن. قصه کردن :
بدان گشت شیروی همداستان
که برگوید آن خوبرخ داستان.
فردوسی.
بگویم یکی پیش تو داستان
کنون بشنو از گفته باستان.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

مثل آوردن

فارسی به عربی

قصة

پیشنهاد کاربران

بپرس