داستان کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار کردن. سمر کردن. شهره ساختن : ز جود تو من از گیتی بنعمت داستان بودم بحشمت مر مرا همچون فریدون داستان کردی.رودکی ( از آنندراج ).|| قصه کردن. قصه پرداختن. حکایت کردن.