داستان پلیسی ـ جنایی (detective fiction)
ژانر یا گونه ای از رمان یا داستان کوتاه. در این گونه کارآگاهی حرفه ای یا تازه کار با اقدامات خود معمایی را حل می کند. در جایی که این معما به جنایتی مربوط شود، آن را داستان جنایی می نامند. بنابر اصول متعارف، داستان پلیسی روایتی است که ظاهراً با معمایی لاینحل و غالباً جنایتی آغاز می شود و شخصیت های آن عبارت اند از آدمی هوشمند، که غالباً کارآگاهی نامتعارف است، فردی که به اشتباه متهم شده و شواهد ضمنی نیز علیه اوست، و شخصی به ظاهر بی گناه که در نهایت از سوی کارآگاه با نتیجه گیری هیجان انگیز و گره گشایی غیر منتظرهجنایتکار معرفی می شود، و کارآگاه درخلال آن توضیح می دهد که چگونه توانسته است به راز ماجرا پی ببرد. نخستین داستان پلیسی که امروز می شناسیم، «جنایت در کوی غسالخانه» (۱۸۴۱)، اثر ادگار آلن پو است؛ دوپن، کارآگاه آفریدۀ پو، الگوی کسانی شد که جنایت را با استنتاج از یک سری نشانه ها کشف می کردند. در ادبیات انگلیسی نخستین رویکرد به داستان پلیسی را ویلکی کالینز در داستان هایبانو فینچ تهی دست (۱۸۷۲) و قانون و بانو (۱۸۷۵) انجام داد. آرتور کانن دویل شاید پرطرفدارترین پلیس مخفی ادبیات داستانی را با نام شرلوک هولمز آفرید که نخستین بار او را در اتاق مطالعۀ ارغوانی (۱۸۸۷) معرفی کرد. «عصر زرین» نوع داستان پلیسی از دهۀ ۱۹۲۰ تا دهۀ ۱۹۴۰ است که در این دوره بسیاری از کارآگاه های داستانی برای همگان نام های آشنایی شدند. برخی از نویسندگان پیشگام در داستان پلیسی عبارت اند از آگاتاکریستی، آفرینندۀ شخصیت های هرکول پوآرو و خانم مارپل، داروتی اِل سیرز که در آثارش لرد پیتر ویمسی را تجسم می بخشد، ژرژ سیمنون، که بازرس ژول مگره را آفرید، و مارگری آلینگم. از انواع داستان پلیسی است: روال پلیسی، که در آن معمایی با اقدام گستردۀ پلیسی حل می شود، مانند آثار مای شووال و پِر والو، نویسندگان سوئدی؛ رمان معکوس، که در آن هویّت جنایتکار از آغاز شناخته می شود و فقط روش یا انگیزۀ جنایت باقی می ماند که باید روشن شود، مانند رمانسوءنیّت، اثر فرانسیس ایله، و «مدرسۀ سنگ دل ها»، که دربارۀ بازرسان خصوصی است؛ ریموند چندلر و داشیل هامِت آغازگران آن بودند که به سبب واقعیت گرایی اجتماعی و خشونت آشکار آن شهرت یافت. در همین اواخر، قالب و سنت های این گونه به منزلۀ چارچوبی برای بررسی دیگر علایق به کار رفته است، مثلخون بی گناه و میل مرگ، اثر پی دی جیمز، نام گل سرخ، نوشتۀ اومبرتو اکو، و نیز آثار بسیاری از زنان نویسنده مانند قتل دسته جمعی، اثر باربارا ویلسون که اندیشه های طرفداری از حقوق زنان را بررسی می کند. بسیاری نیز به نوشتن داستان های پلیسی مضمون دار علاقه داشته اند که این گونه غالباً از مضامین رومی یا قرون وسطا بهره می گیرد، مانند آثار آگاتا کریستی، جورجت هِیر، و الیس پترز. روت رندل در پیشرفت این گونه نقش بسزایی داشته و بیش از یک دوجین رمان دربارۀ رویۀ پلیسی نوشته است که شخصیت های اصلی آن ها رجینولد وکسفورد و مایک بردن، همنشین خشک و جدی او، بودند. رمان هایی که در زمرۀ داستان پلیسی قرار می گیرند عبارت اند از قتل ساختگی، اثر ماریون مِیْنْوارینگ، که آن را به شیوۀ نُه نویسندۀ سرشناس نوشته است و قتل دور از میامی، اثر دنیس ویتلی، پرونده ای که دربرگیرندۀ سر نخ های واقعی، مانند عکس، ته بلیت، و سنجاق سر برای خواننده است تا با این شواهد بتواند معما را حل کند؛ در حالی که راه حل معما در پاکتی سر بسته در انتهای کتاب قرار دارد. سینما و تلویزیون آثار بسیاری از این گونه را با موفقیت بسیار اقتباس کرده اند.
ژانر یا گونه ای از رمان یا داستان کوتاه. در این گونه کارآگاهی حرفه ای یا تازه کار با اقدامات خود معمایی را حل می کند. در جایی که این معما به جنایتی مربوط شود، آن را داستان جنایی می نامند. بنابر اصول متعارف، داستان پلیسی روایتی است که ظاهراً با معمایی لاینحل و غالباً جنایتی آغاز می شود و شخصیت های آن عبارت اند از آدمی هوشمند، که غالباً کارآگاهی نامتعارف است، فردی که به اشتباه متهم شده و شواهد ضمنی نیز علیه اوست، و شخصی به ظاهر بی گناه که در نهایت از سوی کارآگاه با نتیجه گیری هیجان انگیز و گره گشایی غیر منتظرهجنایتکار معرفی می شود، و کارآگاه درخلال آن توضیح می دهد که چگونه توانسته است به راز ماجرا پی ببرد. نخستین داستان پلیسی که امروز می شناسیم، «جنایت در کوی غسالخانه» (۱۸۴۱)، اثر ادگار آلن پو است؛ دوپن، کارآگاه آفریدۀ پو، الگوی کسانی شد که جنایت را با استنتاج از یک سری نشانه ها کشف می کردند. در ادبیات انگلیسی نخستین رویکرد به داستان پلیسی را ویلکی کالینز در داستان هایبانو فینچ تهی دست (۱۸۷۲) و قانون و بانو (۱۸۷۵) انجام داد. آرتور کانن دویل شاید پرطرفدارترین پلیس مخفی ادبیات داستانی را با نام شرلوک هولمز آفرید که نخستین بار او را در اتاق مطالعۀ ارغوانی (۱۸۸۷) معرفی کرد. «عصر زرین» نوع داستان پلیسی از دهۀ ۱۹۲۰ تا دهۀ ۱۹۴۰ است که در این دوره بسیاری از کارآگاه های داستانی برای همگان نام های آشنایی شدند. برخی از نویسندگان پیشگام در داستان پلیسی عبارت اند از آگاتاکریستی، آفرینندۀ شخصیت های هرکول پوآرو و خانم مارپل، داروتی اِل سیرز که در آثارش لرد پیتر ویمسی را تجسم می بخشد، ژرژ سیمنون، که بازرس ژول مگره را آفرید، و مارگری آلینگم. از انواع داستان پلیسی است: روال پلیسی، که در آن معمایی با اقدام گستردۀ پلیسی حل می شود، مانند آثار مای شووال و پِر والو، نویسندگان سوئدی؛ رمان معکوس، که در آن هویّت جنایتکار از آغاز شناخته می شود و فقط روش یا انگیزۀ جنایت باقی می ماند که باید روشن شود، مانند رمانسوءنیّت، اثر فرانسیس ایله، و «مدرسۀ سنگ دل ها»، که دربارۀ بازرسان خصوصی است؛ ریموند چندلر و داشیل هامِت آغازگران آن بودند که به سبب واقعیت گرایی اجتماعی و خشونت آشکار آن شهرت یافت. در همین اواخر، قالب و سنت های این گونه به منزلۀ چارچوبی برای بررسی دیگر علایق به کار رفته است، مثلخون بی گناه و میل مرگ، اثر پی دی جیمز، نام گل سرخ، نوشتۀ اومبرتو اکو، و نیز آثار بسیاری از زنان نویسنده مانند قتل دسته جمعی، اثر باربارا ویلسون که اندیشه های طرفداری از حقوق زنان را بررسی می کند. بسیاری نیز به نوشتن داستان های پلیسی مضمون دار علاقه داشته اند که این گونه غالباً از مضامین رومی یا قرون وسطا بهره می گیرد، مانند آثار آگاتا کریستی، جورجت هِیر، و الیس پترز. روت رندل در پیشرفت این گونه نقش بسزایی داشته و بیش از یک دوجین رمان دربارۀ رویۀ پلیسی نوشته است که شخصیت های اصلی آن ها رجینولد وکسفورد و مایک بردن، همنشین خشک و جدی او، بودند. رمان هایی که در زمرۀ داستان پلیسی قرار می گیرند عبارت اند از قتل ساختگی، اثر ماریون مِیْنْوارینگ، که آن را به شیوۀ نُه نویسندۀ سرشناس نوشته است و قتل دور از میامی، اثر دنیس ویتلی، پرونده ای که دربرگیرندۀ سر نخ های واقعی، مانند عکس، ته بلیت، و سنجاق سر برای خواننده است تا با این شواهد بتواند معما را حل کند؛ در حالی که راه حل معما در پاکتی سر بسته در انتهای کتاب قرار دارد. سینما و تلویزیون آثار بسیاری از این گونه را با موفقیت بسیار اقتباس کرده اند.
wikijoo: داستان_پلیسی_ـ_جنایی