دارگان

لغت نامه دهخدا

دارگان. ( اِخ ) دهی از دهستان گرگن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. که در 17 هزارگزی جنوب فلاورجان واقع و متصل براه لج به کرفشان و محلی است جلگه معتدل ، دارای 1203تن سکنه. آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات ، برنج ،صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ). و رجوع به دارکان شود.

پیشنهاد کاربران

و بدین جهت با روستاهای اطراف وصلت نموده و به محل که میرید اکثرا چشمان سبز ، آبی ، خاکستری با مو های بور زیاد مشاهده میکنید و در طول دوران بخشی از آنها جدا شده وبه سمت فریدن اصفهان مهاجرت نمودند .
در زمان صفوی گرجستان جزو استانها یا ولایات ایران بود و در آشوبی که در آن رخ داد شاه عباس کبیر به آنجا رفت و پس از ختم قایله خواهر والی یا فرمانروای آنجا را به نام دارگان جهت تحکیم روابط به عقد خود درآورد
...
[مشاهده متن کامل]
وجزو حرمسرا شاه در آمد، همچنین شاه با تدبیر تعداد حدود ۲۰۰ نفر از ساکنین رنگین چشم و رنگین موی آنجا را به اصفهان آورد و در اصفهان از آنان ( گرجی ها ) خواست تا در اطراف اصفهان و زاینده رود جایی را انتخاب و به شغل کشاورزی و دامپروری بپردازند و بزرگان آنان با کمک دربار یان شاه عباس محل فعلی دارگان را انتخاب نمودند وبه ساخت خانه و سکونت مشغول شدند ، و آنها به دلیل اینکه هنوز به فرمانروای خویش و خواهرش وفادار و علاقه مند بودند نام محل را به نام وی دارگان گذاشتند و همسر شاه عباس ( دارگان ) نیز بدلیل آب وهوای خوش جهت تفرج و تفریح اکثرا به آنجا رفته واطراق مینمو د.

بپرس