دارش
لغت نامه دهخدا
دارش. [ رِ ] ( ع اِ ) پوست سیاه. مثل اینکه فارسی الاصل است. ( منتهی الارب ). چرم سیاه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
جانام های دارش = ضمایر ملکی
اسم مصدر �داشتن� است که افسوسمندانه در زبان کنونی پارسی به کار گرفته نمی شود. در حالی که بسیار به آن نیاز داریم. برای نمونه برای �مقاومت� واژهٔ �پایداری� به کار می رود. خب از این واژه چگونه می خواهیم برای �مقاومتی� واژه بسازیم؟ بگوییم �پایداری ای�؟؟؟!!!
... [مشاهده متن کامل]
بهتر آن است که �دارِش� را زنده کنیم و به جای پایداری بگوییم �پایدارِش�. سپس می توان �پایدارشی� را برای مقاومتی برگزید.
... [مشاهده متن کامل]
بهتر آن است که �دارِش� را زنده کنیم و به جای پایداری بگوییم �پایدارِش�. سپس می توان �پایدارشی� را برای مقاومتی برگزید.
در پهلوی به چم پاسداشت، حفاظت، موتضبت، مراقبت، نگاه داشتن، آمده. برای نمان "داریشنی تَن" یعنی "نگاه داری از تن و سلامتی".
دارش با فتح ر به معنی "دارایی" است