دارادار. ( اِ مرکب ) دار و گیر. دیر پاییدن. ثبات داشتن و مدارا کردن و بسیار ماندن. ( برهان ) : روز دارادار و بردابردِ میدان نبردهر غلام شه ، بمردی همنبرد زال باد.سوزنی.رجوع به داردار شود.