دار و گیر. [ رُ ] ( ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) امر از داشتن و گرفتن. || جاه وجلال و شوکت. ( ناظم الاطباء ). کرّ و فرّ : یکی حمله بردند بر سان شیر بدان لشکر گشن با دار و گیر.
فردوسی.
|| فرماندهی. ( ناظم الاطباء ). ریاست. ( غیاث ). || خودنمایی و تکبر. ( ناظم الاطباء ). || جنگ و پیکار و ستیز. ( غیاث ) : یکی بیژن گیو و دیگر هژیر که در جنگ بودند با دار و گیر.
فردوسی.
فرهنگ معین
(رُ ) (اِمر. ) ۱ - توقیف و مقید کردن اشخاص . ۲ - جنگ ، جدال ، هنگامه ، معرکه .
پیشنهاد کاربران
دار و گیر:مجازاً ، حکومت و فرمانروایی ، مشغله و گرفتاری . " قوم عیسی را بد اندر دار و گیر حاکمانشان ده امیر و دو امیر" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 203 )