یا نرجسی و بهاری
بده مرا یک باری.
ابونواس.
بیک گردش بشاهنشاهی آرددهد دیهیم و طوق و گوشوارا.
رودکی.
نفرین کنم بدرد ( ز درد ) و بلا این زمانه راکو داد کبر و مرتبت این کوفشانه را.
شاکر بخاری.
بگربه ده و به غلبه سپرز و خیم همه و گر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن.
کسائی.
یا رب مرا بعشق شکیبا کن یا عاشقی بمرد شکیبا ده.
اورمزدی.
ترا تاسپه داد لهراسب شاه و گشتاسب را داد گاه و کلاه.
فردوسی.
که هرکز میانه نهد پیش پای مر او رادهم دخترم را همای.
فردوسی.
ازو شاد شد شاه و کرد آفرین بدادش بدو باره خویش و زین.
فردوسی.
کرا داد خواهد خداوند گنج نبایدکشیدن بسی درد و رنج.
فردوسی.
به هر سال چندانکه خواهی دهم دوصد گنج از این پادشاهی دهم.
فردوسی.
بتو داد خواهم همی دخترم نگه کن بروی و سر و افسرم.
فردوسی.
نهادند مهر از برمشک چین فرستاده را داد و کرد آفرین.
فردوسی.
بتو دادم آن شهر و آن روستاتو بفرست اکنون یکی پارسا.
فردوسی.
بیزدان چنین گفت کای دادگرتو دادی مرا دانش و زورو فر.
فردوسی.
فرامرز را داد ببر بیان بزرین کمربست او را میان.
فردوسی.
چو فرزند گردد سزاوار گاه بدو ده بزرگی و گنج و سپاه.
فردوسی.
از ایران و توران و هندوستان همان ترک تا روم و جادوستان.
فردوسی.
ترا داد یزدان بپاکی نژادبیشتر بخوانید ...