چو بستانی ببایدت داد
کز داد و ستد جهان شد آباد.
نظامی.
دهد بستاند و عاری نداردبجز داد و ستد کاری ندارد.
نظامی.
خانه داد و ستد است این جهان کاین بدهد حالی و بستاند آن.
نظامی
|| بده بستان و معامله متقابل : سلاح از تن و خوی ز رخ ریختند
بداد و ستد درهم آمیختند.
نظامی.
خرید و فروش. بیع و شری. بازرگانی. ستد و داد. معامله. سودا. سوزیان. بیع. سوداگری. تجارت. بازرگانی. کسب. کاسبی. خرید و فروخت : و درمهای ایشان گوناگون است که داد وستدشان بر اوست. ( حدود العالم ).در کلبه نامور باز کرد
ز داد و ستد دژ پرآوازکرد.
فردوسی.
به بیداد مستان تو چیزی ز کس بداد و ستد راستی جوی و بس.
اسدی.
با خردمند ساز داد و ستدکه قوی تر شودخرد ز خرد.
سنائی.
با بد و نیک وقت داد و ستدنکند هیچ نیک هرگز بد.
سنائی.
فردا که در شهر آیی ، زینهار با کس سخن نگویی و داد و ستد نکنی. ( ظهیری سمرقندی سندبادنامه ص 303 ). || بده بستان. قبض و اقباض ، تصرف : خود مدرس مدرسه مذکور گردید و داد و ستد وجوهات حلال را نیز مینمود. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 2 ). و حکم مزبور در دفترها ثبت و بدستور سایر وجوهات داد و ستد میشد. ( تذکرة الملوک همان چ ص 13 ). و تمامت مالیات دیوانی که در کل ممالک محروسه داد و ستد میشود باید از قرار نسخجاتی که مشارالیه [ مستوفی الممالک ] از دفتر نویسند... مستند خود ساخته... ( تذکرة الملوک ص 17 ). و در روزهای سان جماعتی که داد و ستدایشان با سرکار سرخط است باتفاق سرخطنویس نسخجات سان را میخوانده و می نوشته اند. ( تذکرةالملوک ص 41 ). سوای آنچه از وجوهات مذکوره در سرکار خاصه و اوارجه جمعاست تتمه دیگر تماماً در سرکار ضابطه نویس داد و ستد میشود. ( تذکرة الملوک ص 42 ). و وجوهات اصفهان که داد و ستد آن با مستوفی اصفهان است. ( تذکرة الملوک ص 45 ).- داد و ستد دفتری ؛ قبض و اقباضی که در دفتر دیوان ضبط گردد : صاحب رقمان عالیجاه مشارالیه [ یعنی مستوفی الممالک ] که حسب الارقام ملازم دیوان بودند پنج نفر و شغل و خدمت ایشان آن بود که کیفیات و ارقام و احکام ملازمت و تنخواه و همه سالجات و تیول و وظایف و معافیات وسیورغالات و غیره نوشتجاتی که متعلق به داد و ستد دفتری است ملاحظه و تصحیح نموده ، آنچه مقرون بحساب باشدبمهر و بخط عالیجاه مشارالیه رسانیده و... ( تذکرةالملوک ص 17 ).