لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خروش برآوردن، داد زدن، فریاد زدن، گریه کردن، صدا کردن، خروشیدن، بانگ زدن، مصوت کردن
خروش برآوردن، داد زدن، فریاد زدن، خروشیدن، مصوت کردن، فریاد کردن، جیغ زدن
داد زدن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن
داد زدن
داد زدن، غریدن، غرش کردن، خروشیدن، داد کشیدن، خرناس کشیدن
داد و بیداد کردن، داد زدن، فریاد زدن
داد زدن، جیغ کشیدن، بوق زدن، هو کردن
فارسی به عربی
نعیب
پیشنهاد کاربران
بیشتر وبیشتر دادبزن وخدایا خودتان گول بزنید تا به بهشت خیالی میبرنت.
وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ
وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ
دادن زدن ، فریاد کشیدن ، جیغ زدن و همانند اینها
فریاد زدن
داد کردن
آواز بلند برآوردن. داد زدن. فریاد کردن. داد کشیدن. فریاد کشیدن. آوای بلند برآوردن.
آواز بلند برآوردن. داد زدن. فریاد کردن. داد کشیدن. فریاد کشیدن. آوای بلند برآوردن.
سر کسی داد زدن