داد رسیدن. [ رَ / رِدَ ] ( مص مرکب ) عدل ورزیدن. داد کردن : مفسدان فساد میکنند بداد نمیرسد بعلت آنکه خود بخویشتن مشغول است و درمانده. ( تاریخ بیهقی ص 417 چ ادیب ).