داد جستن. [ ج ُ ت َ ]( مص مرکب ) طلب عدالت کردن. عدل خواستن : میجویم داد نیست ممکن کاین نادره در جهان ببینم.خاقانی.تا داد همی جوئی رنجورتری ماناگرخود شوی آسوده ار داد نخواهی شد.خاقانی.