لغت نامه دهخدا
- داخلةالارض ؛ نهانی زمین. ج ، دواخل. ( منتهی الارب ).
- داخلةالازار ؛ طرفی که بتن رسد نزدیک جانب راست. ( منتهی الارب ).
- داخلةالرجل ؛ نیت مرد و مذهب او و دل نهانی او. ( منتهی الارب ).
داخله. [ خ ِ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) داخلة. مقابل خارجه. درون. باطن. اندرون. || تمام مملکتی. مقابل خارجه یعنی ممالک بیگانه.
- وزارت داخله ؛ وزارت کشور. رجوع به کشور ( وزارت کشور ) شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مونث داخل مقابل خارجه . ۲ - درون اندرون جمع دواخل . ۳ - درون یک کشور یا یک ناحیه . یا وزارت داخله وزارت کشور .
درون . باطن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. داخل کشور.
۳. (صفت ) = داخلی: محصولات کشاورزی داخله.
دانشنامه عمومی
داخله یکی از شهرهای کشور مراکش و مرکز استان وادی الذهب لکویره است.
شهر داخله در جنوب مراکش نزدیک به مرز موریتانی قرار دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشهر داخله در جنوب مراکش نزدیک به مرز موریتانی قرار دارد.
wiki: داخله
دانشنامه آزاد فارسی
داخْلَه
نمایی از بندر بندری در صحرای غربی، جنوب مراکش، با ۲۹,۸۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۴). ابتدا به منزلۀ بندر تجاری اسپانیا در ۱۴۷۶م تأسیس شد و در آن زمان، به ویلا سیزنروس معروف بود.
نمایی از بندر بندری در صحرای غربی، جنوب مراکش، با ۲۹,۸۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۴). ابتدا به منزلۀ بندر تجاری اسپانیا در ۱۴۷۶م تأسیس شد و در آن زمان، به ویلا سیزنروس معروف بود.
wikijoo: داخله
مترادف ها
داخله
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید