لغت نامه دهخدا
- داخل لیل و نهار شدن ؛ اعتبار یافتن. سر میان سرها آوردن.
|| نفوذ کردن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
مترادف ها
بدست اوردن، وارد شدن، در امدن، ثبت کردن، نام نویسی کردن، داخل شدن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، پا گذاشتن، تو آمدن، تو رفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وارد شدن ، درآمدن ، پذیرفتن و دریافت کردن
درون گشتن، درون شدن
درآمدن
تداخل
ورود، دخول، درآمدن. اندر آمدن. وارد شدن. فروشدن. داخل گشتن. ورود کردن. ولوج. داخل گردیدن. درشدن
وارد شدن