لغت نامه دهخدا
- آلوخیکی ؛ آلویی که پس از خشک شدن در خیک میریزند و کمی به آن آب میزنند و نگاه می دارند که مرطوب باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- پنیر خیکی ؛ نوعی پنیر است که در خیک نگاهداری میشود. ( یادداشت مؤلف ).
- روغن خیکی ؛ روغنی که در خیک نگاهداری میشود. ( یادداشت مؤلف ).
|| در تداول لوطیان ناچیز، پَپِه ، چُلْمَن. ( یادداشت مؤلف ). || قَلب ، غلط. بد. قلابی. نادرست. ناصحیح. ( یادداشت مؤلف ).
- خیکی درآمدن ؛قلابی درآمدن چیزی که گمان صحت به آن میرفت.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
خیکی: [عامیانه، کنایه ] آدم چاق و فربه.
خیکی یعنی گُندِلِه یا یه فرد خیلی چاق و حال بهمزن
ولی خیک میشه مَشکی که در آن آب نگهداری میکنن ( عموما از جنس چرم )
Gta بازا میدونن. رایدر به اسموک میگفت : خیکی عوضی شلوارمو سُسی کردی چون اسموک چاق بود🤣
ولی خیک میشه مَشکی که در آن آب نگهداری میکنن ( عموما از جنس چرم )
Gta بازا میدونن. رایدر به اسموک میگفت : خیکی عوضی شلوارمو سُسی کردی چون اسموک چاق بود🤣