خیور

لغت نامه دهخدا

خیور. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خیر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

پیشنهاد کاربران

واژنام بستگان همسر به پهلوانیزبان ( همه زبانهای ایرانی ) خسر است به هنجار پهلوزبان ( هنجار زبانهای ایرانی ) س/ه بهم ه /ی بهم خ/ه نیز بهم گردد ایدون چه بسا په خسر خیور /هیور گویند راء در واژگان خسر مادر پدر پسر دختر برادر خواهر دستورافزود است و این واژگان به بنداد خس ماد پد پس دوت براد خواه/خواس ( خواشک ) است ( این سخن درباره زبان باستان است ) بدیسان خسر را خشو و خسو نیز گویند په اوستایی پارسیگ خسر بچم اودر ( برادر پدر و مادر ) است
...
[مشاهده متن کامل]

اودر نیز گویه دیگر خسر است
خیور/هیور/ایور به پارسی برادر شوی را گویند و برادر زن را خُسُربرا گویند و پدر همسر را خُسُر و خسوره گویند

خیور/هیور/ایور به پارسی برادر شوی را گویند و برادر زن را خُسُربرا گویند و پرزن و پدرشوی را خُسُر گویند و خسوره نیز گفته اند
kheivar
در تالشی یعنی برادر شوهر
نام پسر در زبان لری بختیاری به معنی ::خیبر

بپرس