خینه

لغت نامه دهخدا

خینه. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شاهرضا. واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری سمیرم و 10 هزارگزی راه مالرو رودآباد به حناء که 250 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات وبرنج و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شاهرضا واقع در ۴٠ هزار گزی جنوب باختری سمیرم و ۱٠ هزار گزی راه مالرو رود آباد به حنائ که ۲۵٠ تن سکنه دارد .

پیشنهاد کاربران

حنا ( عربی )
خینه بند ـ دستمالی که روی خینه تازه ببندند
خینه بندان، شب خینه بندان ـ شب پیش از شب عروسی که کف دست عروس و داماد و نزدیکترین بستگان شان را خینه زنند.
خینه واژه پارسی است و در دری پارسی در افغانستان بکار برده می شود.
حنا در گویش خراسان

بپرس