خیص

لغت نامه دهخدا

خیص. [ خ َ ] ( ع اِ ) اندکی از عطا و منه : نلت منه خیصاً؛ یعنی چیزی اندک. || ( مص ) کم و اندک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خاص الشی خیصا.

خیص. ( ع اِ ) ج ِ اخیص و خیصاء. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیص. [ خ َ ی َ ] ( ع اِ ) خردی یک چشم و کلانی چشم دیگر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس