خیش زدن

لغت نامه دهخدا

خیش زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) شخم زدن. شیار کردن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

شخم زدن شیار کردن

مترادف ها

reclaim (فعل)
اصلاح کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، اصلاح شدن، مجددا ادعا کردن، زمین بایر را دایر کردن

turn (فعل)
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن

plow (فعل)
خیش زدن، خیش کشیدن، شخم زدن، شیار کردن، شخم کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن

furrow (فعل)
شیار دار کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار زدن، شخم زدن

cultivate (فعل)
کشت کردن، زراعت کردن، ترویج کردن، خیش زدن، خیش کشیدن

till (فعل)
کشت کردن، زراعت کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، زمین را کاشتن

subsoil (فعل)
خیش زدن، خیش کشیدن، شخم عمیق زدن، خاک زیر را شخم زدن

fallow (فعل)
خیش زدن، خیش کشیدن

fall-plough (فعل)
خیش زدن

trench-plough (فعل)
خیش زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس