خیسیدن


معنی انگلیسی:
soak, to soak, to become wet all over

لغت نامه دهخدا

خیسیدن. [ دَ ] ( مص ) خیس شدن. خیس خوردن. نُقوع. اِنتِقاع. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نم کردن. ترکردن. || گداختن. || حل کردن. || سرشتن مانند معجون. خمیر کردن با دست و یا پا چیزی را. || خاییدن. || ترسیدن. هراسیدن. || پس جستن اسب. || ترسیده شدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مرطوب شدن تر شدن . ۲ - حل کردن . ۳ - سرشتن (مانند معجون ) . ۴ - خمیر کردن .
خیس شدن یا نم کردن تر کردن

فرهنگ عمید

خیس شدن، تر شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس