خیساندن
مترادف خیساندن: تر کردن، خیسانیدن، خیس کردن، مرطوب کردن
متضاد خیساندن: خشکاندن، خشکانیدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) خیسانید خیساند خواهد خیسانید بخیسان خیساننده خیسانیده ) ترکردن مرطوب ساختن .
تر نهادن فرغاردن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تخفیف دادن، خرد ساختن، کم کردن، دلیل و برهان اوردن، نگهداشتن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین، خیساندن
خیساندن، فرو کردن، اشباع کردن، شیب دادن
خیساندن، خیس عرق شدن، خیس کردن، اب دادن
لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر
خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن
خیساندن، خیس کردن، نوشانیدن، اب دادن
خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، خیس خوردن، نمناک کردن
جذب کردن، خیساندن، خیس خوردن
خیساندن
خیساندن، خیس کردن، در معرض رطوبت قرار دادن
فارسی به عربی
( خیساندن (چرم ) ) اهدا
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید